نامه ای به او

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بماند

بماند که خواب و خیال من آشفته کردی

بماند که با جان و روح و روانم چه کردی

بماند که چشمان تو جز عاشق ندارد

بماند که هیچ عاشقی حال منطق ندارد

 

بماند که میشد کنارم بمانی نماندی

بماند که کار دلم را به حسرت کشاندی

همه دلخوریهای ریز و درشتم بماند

غروری که آن را به پای تو کشتم بماند

 

بماند که لبخند تو با محبت عریب است

بماند که چشم من از خنده ات بی نصیب است

بماند که گاهی امیدی به این زندگی نیست

بماند که لبخند و آرامشم دائمی نیست

بماند که در دوریت فکر راحت ندارم

بماند که به فاصله از تو عادت ندارم

مرا دم به دم به جنون میرسانی بماند

چه راحت همه مستیم میپرانی بماند

 

بماند که میشد کنارم بمانی نماندی

بماند که کار دلم را به حسرت کشاندی

همه دلخوریهای ریز و درشتم بماند

غروری که آن را به پای تو کشتم بماند

  • علی علی
  • ۰
  • ۰

کولی

رفت آن سوار کولی

با خود تو را نبرده

 

شب مانده است و با شب

تاریکی فشرده

کولی کنار آتش

رقص شبانه ات کو 

شادی چرا رمیده

آتش چرا فسرده

 

رفت آنکه پیش پایش

دریا ستاره کردی

چشمان مهربانش

یک قطره ناسترده

 

میرفت و گرد راهش

از دود آه تیره

نیلوفرانه بر باد

پیچیده تاب خورده

 

سودای همرهی را

گیسو به باد داده

رفت آن سوار و با خود

یک تار مو نبرده

  • علی علی
  • ۰
  • ۰

دیوانه

در نگاهت

لیلی خود پیدا نکردم

با خجالت

از چشم تو گلایه کردم

 

از خود چه بیخود میکند

نگاه تو هی میبرد 

صبر مرا

 

مجنونتم ای همنشین

لیلی من یکدم ببین

حال مرا

 

از دریا نترسانم که من در قلب تو جان میدهم

دریا بشی زیبای من غرق نگاهت میشوم

مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست

من که به تو رو میزنم تنها به شوق دیدن توست

 

دیوانه

مرا به دست کی سپردی

دیوانه

رفتی مرا با خود نبردی

 

این عشق شد زندان من

 این درد شد درمان من

رویای تو پایان ندارد

قلبم بلند پرواز شد از چشم تو آغاز شد

ترسی از این طوفان ندارم

 

از دریا نترسانم که من در قلب تو جان میدهم

دریا بشی زیبای من غرق نگاهت میشوم

مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست

من که به تو رو میزنم تنها به شوق دیدن توست

 

دیوانه

مرا به دست کی سپردی

دیوانه

رفتی مرا با خود نبردی

 

  • علی علی
  • ۰
  • ۰

بر باد رفته

بهشتم گم شده بر باد رفته

صدام کن اسم من از یاد رفته

صدام کن بی صدات از دست میرم

نذار از ترس تنهایی بمیرم

 

دلم آواز کولی وار میخواد

دلم آغوش گندم زار میخواد

من از دلبستگیها زخم خوردم

دلم یه عشق بی آزار میخواد

 

خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود

خون من از گوشه چشم تو راه اتفاده

خواب دیدم سایه ای بود که همراهی نداشت

توی خوابم یه فرشته بالهاشو جا گذاشت

 

چه حالی حس پر کشیدن

یه دریا رو یه جرعه سر کشیدن

با چشم بسته آدمها رو دیدن

به تو قبل از دوراهی ها رسیدن

 

چه بد حالیه حس بی پناهی

زمین افتادن از بی تکیه گاهی

تصور کردنهای اشتباهی

رسیدن از سیاهی به سیاهی

 

خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود

خون من از گوشه چشم تو راه افتاده بود

خواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشت

توی خوابم یه فرشته بالهاشو جا گذاشت

  • علی علی