نامه ای به او

  • ۰
  • ۰

ٔدلبرجان

از هر چه مرا یاد تو بندازد بیزارم

از آینه هم نیز

از اول سرما

از آخر پاییز

از هر چه مرا یاد تو بندازم بیزارم

از نم نم باران

از آدم عاشق

از آدم گریان

هر سو که نگه میکنم آنجا تویی

ساحل تو و ماهی و دریا تویی

در آینه من هست اما تویی

دلبرجان

دنیای من از خاطره لبریز شده است

از اول سال اینبار پاییز شده است

این قصه چقدر غم انگیز شده است

 دلبرجان

میترسم که مرا عشق تو مجنون کند

سرخ لب تو قلب مرا خون کند

بیزارم از این حال ولی میترسم

که حال مرا عشق دگرگون کند

من میترسم

 از منِ غرق تو در آینه

از تو ای معشوقه دیرینه

از صدای نفسم در سینه

هر سو که نگه میکنم آنجا تویی

ساحل تو و ماهی تو و دریا تویی

در آینه من هست، اما تویی

دلبرجان

دنیای من از خاطره لبریز شده است

از اول سال این بار پاییز شده است

این قصه چقدر غم انگیز شده است

 دلبرجان

  • ۰۲/۰۸/۲۱
  • علی علی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی