نامه ای به او

  • ۰
  • ۰

کولی

رفت آن سوار کولی

با خود تو را نبرده

 

شب مانده است و با شب

تاریکی فشرده

کولی کنار آتش

رقص شبانه ات کو 

شادی چرا رمیده

آتش چرا فسرده

 

رفت آنکه پیش پایش

دریا ستاره کردی

چشمان مهربانش

یک قطره ناسترده

 

میرفت و گرد راهش

از دود آه تیره

نیلوفرانه بر باد

پیچیده تاب خورده

 

سودای همرهی را

گیسو به باد داده

رفت آن سوار و با خود

یک تار مو نبرده

  • ۹۹/۰۱/۲۲
  • علی علی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی